و من بیدار ...
ومن دل عاشقی دارم ...
ومن سرکرده عیاران
حلقه می کند زمان...
میبندد از بودن ها
راستی تا به کی میسابد مسگر روزگار
سیمای من هنوز از آتش دی ها اندود است
بگو بگوکمی قلعش را اضافه کند
من سیاهی تمام دنیا را در خود جا داده ام
داغم همی کن اما دربرابر آتش روزگار دی هیچ
بگو بگوضربه ای به پشتم سهمگین زند
یادم باشد که آتش عشق نه دل می گذارد نه جان ...
م.ن
تنهایی هایم را برای خودم زنجیر کردم
دائم تکانش می دهند این و آن
انگار شفا می دهد
این قفل و دخیل فولاد تنهایی........
م.ن
دوستت دارمها را هدیه می کنم
بدون کادو....
بدون روبان
انگار که هیچ بسته بندی نشده بود
این سو تا آن سوی روزگار شادی آرزو می کنم برایت
م.ن
زیر چتر تو دنیا مال من است .....
م.ن
.: Weblog Themes By Pichak :.