ایییی.... بد نیستم...
احوالم مثل دالان حمام عمومی
نه سرد و نه گرم...
روزگار من هم همین است و بس...
دلم را در توبره ای گذاشته به دوش می کشم
روزگار می گذرد...
آدینه که می شودانگار سنگینی ش دو چندان شده
کمرم را خم می کند
پاهایم هم شروع به شورش کرده اند
بار سنگین است و یاوری هم نیست
م . ن
هر کسی قیمتی دارد گاهی گران میخریم قامت ها را
هر کسی قیمتی دارد گاهی گران میخریم قامت ها را
هر کسی قیمتی دارد گاهی گران میخریم قامت ها را
هر کسی قیمتی دارد گاهی گران میخریم قامت ها را
هر کسی قیمتی دارد گاهی گران میخریم قامت ها را
هر کسی قیمتی دارد گاهی گران میخریم قامت ها را
هر کسی قیمتی دارد گاهی گران میخریم قامت ها را
م.ن
نمی دانم که هستی ؟؟؟
نمی دانم چه هستی؟؟؟
هر که هستی ...
هرچه هستی...
در مستی من، تو تنها نگفته هستی
امروز را برای تو خواهم نوشت
یک ..دو...سه....
قدمهایت را با من هم گِن کُن
یک ..دو... سه....
م.ن
مگر می شود با بودنها بود
و "ای کاش" ها را ندید ؟
ای کاش من بود و............
م . ن
کاش می شد
از درون پنجره رویت را ببینم
اکنون دلتنگ لحظه های با تو بودنم
یاد چشمانت ...
هر دم آهی می آورد
آه... این چه تنهایی ست ؟!!!
دائم با تو هستم ...
بی بودنت......
م.ن
دائم نظار ه گر بودم
روز ها و شبهایت را
انگار منِ عصا
یک تکه چوب
جان داشتم ...
این گونه عاشقت بودم
گاهی به بخاری آن طرف اتاق
خودرا نزدیک می دیدم
گرمای عشقت این چنین مرا مبهوت کرده
من یک تکه چوب ...کنار بخاری
م . ن
من سپیده را دوست دارم
بعد از یک شب بارانی
وقطره های شقایق در آفاق فردا را
از کدامین دکان باید خرید فردای آزاد را
پنجره من چرا همیشه به سایه عادت دارد؟
من دنبال آفتابم گریخته بال می روم
بدون او
من و شقایق
با هم
روی گل برگ لاله نیز
آسوده ام
بامن بمان
تا برایم از بدیهایم بگویی
چون تو فقط مرا میبینی وبس
م.ن
کاش می توانست...
راه زندگی از کنار من بگذرد
نه از رویم...
طاقت سنگینی اش را ندارم.
م.ن
به شیشه می خورد...
نرم...
آرام سرازیر می شود ...
انگار او هم به نبودن های من می گرید
اما انگار از خنده زیاد است...
هی می ترکد از خندیدن...
به من...........................
باران نیز امروز به من می خندد
و باز می خندد...
م.ن
دیر دیر می باید خواند
اذانِ بودن را...
کس به دیار ما سر به نکوهش نبرد.....
تا نداند...
م . ن
می خواهم خرمنی از گل برایت
دانه دانه
از مهر
زندگی
عشق بچینم
می توانی گلدان های خالی عمرم را
با تک تک شان مزین کنی.........
م.ن
واین بار نظاره گر شدم...
تو با کدامین "من "این چنین بی پروایی؟؟؟
من تو را به خدا سپرده ام
او می داند و تو
و دعا می کنم تورا برای من بخواهد
ای کاش...
م.ن
نیل گون است نبودنت
انگار می شود عینک دودی را از چشمانت برداری...
شاید دنیا رو طوری دیگر ببینی
و من چشمان تو را
تو را با دنیایی عوض نمی کنم
بامن باش...
دنیایمان را عوض کنیم...
م.ن
یواشکی ببین لای در باز نیست؟
هیس....
ساکت...
آرام بگویم
گوش ت رو بیاور...
یواش...
دوستت دارم
می گویی زمانی که دل م برایت شور می زند
انگار دنیای من شیرین ترین دنیاست
دوستت دارم...........
م.ن
دائم در فکر بود ...
او انگار آن را گم کرده بود
من او را ....
م.ن
می خواهم برایت
خرمنی از گلهای نسترن واقاقیا بچنینم
و تک شاخه گل رٌز میانشان جا دهم
تا بدانی سکوتم را تو شکستی نه من...
کاش می توانستی بدانی چه به روزهایم گذشت !!!!!!
با نبودن هایت
بی تو این خانه
حتی تابستانها
از سرما یخ زده می سوزد
تنهاست دلم .............
م.ن
کاش می شد از درون پنجره رویت را ببینم...
اکنون دلتنگ لحظه های با تو بودنم
یاد چشمانت
هر دم آهی می آورد
آه این چه تنهایی ست؟؟!!!
دائم با تو هستم ...
بی بودنت......
م.ن
دائم نظار ه گر بودم
روز ها و شبهایت را
انگار منِ عصا
یک تکه چوب
جان داشتم
این گونه عاشقت بودم
گاهی به بخاری آن طرف اتاق
خود را نزدیک می دیدم
گرمای عشقت این چنین مرا مبهوت کرده
من یک تکه چوب
کنار بخاری ...
م.ن
من سپیده را دوست دارم
بعد از یک شب بارانی
وقطره های شقایق را در آفاق فردا را
از کدامین دکان باید خرید فردای آزاد را
پنجره من چرا همیشه به سایه عادت دارد؟
من دنبال آفتابم گریخته بال می روم
بدون او
من به شقایق
با هم
روی گل برگ لاله نیز
آسوده ام
بامن بمان
تا برایم از بدیهایم بگویی
چون "تو" فقط مرا می بینی و بس...
م.ن
تنها که می شوم
شعر می . با . فم
یکی برای تو یکی برای دلم
گره ها را که کور می کنم
دیگر تو را نمی بینم
و قلبم در کلافی پیچیده می شود
که یک سرش در هوای توست
و تنها شعر می تواند رهایش کند
اما امشب !!!!
این رشته ها چرا رهایم نمی کنند؟
باید دوباره ببافم رویای تو را.
دست هایم ...دست هایم
نمی دانم دست هایم را کجا جا گذاشته ام ؟؟
م . ن
( ميخواهم مرد درون مهتاب باشم)
دانه دانه غم هايم را کنار هم گذارم
تا هاله اي از نور آتش به وجود آورم
پنجره اي به سوي آفتاب گشايم
ديگر خسته شدم از باز تابش
مي خواهم به او برسم
در ترسيم آدميان ؛
همه مهتاب را مي کشند
ميداني چرا ؟
بي گمان به خورشيد نمي توانند عشق بورزند
واسطه طلب مي کنند
انگاري همه مبهوت تواند
اي بالاترين نور مَجود
اي خورشيد زندگيم
برايت آن به آن بالا مي آورم.
شعر...شعر زندگي...شعر نبودنهايت...
به راستي مي توان به تو رسيد ...زنده بود
هر آن تصوير دگري ست
گاهي با يک نيمکت خالي
اما بعد با دو نفر و يک درخت
اما همه مهتاب و آب و درخت دارد
تصوير ماه وخورشيد من .
بي آب و درخت و نيمکت تو را دوست دارم.....
م.ن
بغض ها گلویم را فشرد...
تا زمانی که دیگر نفسم حبس شد...
آنگاه فریاد زدم :
- من برای خودم نفس نمی کشم...
...........رهایم کن.........
من نباشم او نیست...
بگذار تو را در دل حبس کنم...
که فقط دلتنگ شوم...
م.ن
میراث من از سلامت...
کنج نشسته ...
می میرم ...
در مرگ سوالی هست...
از هرکه جواب می گیرم ...
من هر روز شعر می خرم...
با تو اما تنها...
می روم با تو ولی تنها...
شب من فقط یک ستاره دارد...
ستاره سبز...
می نگرم...
حتی چشمک هم نمی زند...
نمی زند...
چرای ش پیشکش...
من خود ساختم ام
می مانم...
می نگرم...
می مانم...
خدایا صبح همه چراغها هم
سبز خواهند شد
فردا را منتظرم
م . ن
ماتم شده دردست من
گوید که من یاری کنم
تا گریه شوید چشم من
باز از کجا دید این دلم
دست بر سرم از کین و غم
گویی که جان را می درد
چون می زند از زوزه دم
م.ن
ستاره ای کم نور در آن دور دستها
ماه را می نگرد
و او را می خواهد
ماه می داند...
اما قانون او تنهایی ست ...
ستاره چشمکی می زند و می میرد...
م . ن
باید درستت کنم
کمی نمک ...
کمی ادویه...
ولی بدون فلفل
تو کلمات ت سوزنده است
هم دلم و هم زبانم رامی سوزاند....
م.ن
من وتو دو فنجان خالی بودیم
تازمانی که من از تو پرشدم
تمامی وجودم را به تو هدیه کردم
و تو ...
بی توجه به من
فقط برای سرد کردن چای ازمن استفاده کردی
نوش جان ...........
م . ن
کاش من باغبان گلخانه ای باشم
که همه گلهایش رنگ تو بوی تو
و یاد ستاره را دارند
منِ باغبان ، تو را آن گونه خواهم داشت
که هر روز غنچه کنی
هر دم گل دهی
و انگار دسته دسته ثانیه ها بهار است
با ستاره... باستاره ...ستاره
راست است تو شقایق هارا مشماری
زندگی مرا هم مثل آنان کن
با تو بودن یعنی زندگی....
م.ن
خندیدم انگار تو مرهم تمامی درد هایم هستی
ساعت چه زود می گذرد
با تو .....
برای آمدنت مدام به ثانیه ها می اندیشم ...
م . ن
.: Weblog Themes By Pichak :.