ایست ....

 

این گونه روا نیست

 

من... تو...

 

آماج  لحظات را در خود محو کنیم

 

من بی تو ....تو بی من

 

 ببار....

 

این بار دیگر هراسی از سنگ بارانت ندارم 

 


زندگی به کامم است

 

غصه رعد و بارانت را ندارد

 


با من است ، بامن

 


ایست.......................

 


این همان آرزوست 



با تو آمد...

 

جا خوش کرد...

 

با تو می رود ....

 

جا می ماند....

 

م . ن



تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 23:40 | نویسنده : م . ن |

من دیگر دلم را خوش نمی کنم...

 

ساعت دارد تند تراز معمول رد می شود

 

و  امروز تمام....

 

من امروز هم بی تو بودن را

 

باید توی توبره زنده بودن بریزم

 

نگهش دار ...

 

نگهش دار...

 

نگذار  جلو برود...

 

باز من امروز بی بودن را به ستاره ختم خواهم کرد

 

 

م . ن



تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 23:13 | نویسنده : م . ن |

نمی بینی  هنوز از عطر تنت مستم؟

 


افتاده کناری ،به یقین من هستم!

 


ماتم زده ام که چرا؟

 

این من بودم

 


عریان شده بی طاقت دربه حیا بستم

 


گفتم

 

گفتم

 

وای چرا این چنینم

 


آغوش گشادی

 


نگفتی من مست رخت هستم؟

 


تو...تو...نگفتی من حیران خال لبت هستم؟

 


من هنوز از باده لبت مست مستم

 

 


م.ن



تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 22:27 | نویسنده : م . ن |

می خواهم مرد درون آیینه ی دل باشم

 

بالابیاورم...

 

کلمات را ...

 

بهم ببندم ریسمان با بودن ها را

 

هی فلانی ..!!!

 

چرا دلم شور می زند برای تو !!؟؟

 

می خواهی آرام بگیرم؟؟؟

 

آدرس بده:

 

انتهای دنیا کجاست؟؟؟

 

چند روزی نیست

 

فریاد زدم :

 

وایسا 

 

وایسا دنیا ...

 

منم سوار کن ...

 

می خواهم با تو بیایم ....

 

 

 

م.ن

 

پی نوشت مزاحم :

در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده,, | 22:14 | نویسنده : م . ن |

من این پایین خیلی دل تنگم

 

آنقدر که حتی می ترسم

 

آسمان دنیا را نگاه کنم

 

من تنها.....................


کاش می توانستی....

 

حتی برای آنی به جای من باشی

 

کاش..........

 

کاش لذت یک نگاه را ؛

 

از دور های دور ، می توانستی بفهمی

 

من از تو ...

 

از بودن...

 

خرسندِ حرسندم ...

 

 

 

 

م.ن



تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده,, | 22:6 | نویسنده : م . ن |

در گوشه ایی از حافظه ام نشسته ایی

 

تمامی معادلاتم واریخته

 

راستی تو بگو،

 

یک به علاوه ی یک ؛

 

اینجا چرا دو نیست ؟!!!

 

کنارم باش ...

 

کنارم ...

 

تا دو باشیم...

 

 

م . ن



تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 21:58 | نویسنده : م . ن |

من ترانه ها در....چشمانت

 

من سروده ها ...در لبانت

 

من نواخته ها... در دستانت

 

من شعر و ترانه را باعشق به دل هدیه دارم

 

کو ترانه ؟

 

کو سروده ؟...

 

بی نواخت  دستانت مفهوم به مردن است

 

او می نوازد ...

 

من برای شنیدن نواخته هایش آذین می بندم،

 

از هزاران گل رنگی بی ترانه

 

می نوازد...

 

می نوازد...

 

و من به خواب می روم

 

پرواز شروع می شود...

 

ترانه می سازم...........

 

فریاد می زنم :

 

بزن...ای تارزن .................

 

بزن.....................  مطرب

 

بزن بادستان نرم انگشتانت

 

انگشتانت را روی تار تار تنم

 

بی تو من ،

 

هاجم...... مات  ...

 

م.ن



تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده,, | 21:45 | نویسنده : م . ن |

طوفان ...رعد و برق که می شود

 

هر جا که باشم ، یادم می آید

 

که باید بغلت کنم ...تو می ترسی

 

در من آرام بگیر...

 

من به جایت بیدارم...

 

تو بخواب....

 

گوش راستت را به دستم بده...

 

دنیای باد و رعد ، شنیدنی نیست

 

 

م . ن

 

پی نوشت مزاحم:

 

در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:, | 21:29 | نویسنده : م . ن |

نحسم...............................................................

 

آره...

 

داد نزن فهمیدم

 

همه را برق می گیرد

 

تو را چراغ موشی

 

من نور تمامی برق ها را در زمانهایم

 

جای دادم ...

 

با تو ......برای تو.......

 

 

 

م.ن



تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 21:25 | نویسنده : م . ن |

می خواهم دل بسپارم

 

به تو ....


به بودن ...


به درجا زدن روی زانوانت...


مانده ام ..........تدبیر ندارم


کاش می دانستم،


کاغذ کادوی بسته بندیش چه رنگ باشد؟


آخر تو زیباترین قوس و قزح را در دل داری


کمی برایم از رنگ عشق بگو.........

 

.م.ن



تاريخ : دو شنبه 12 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 18:27 | نویسنده : م . ن |
از شب اول شروع کردم..................
 
 
((تو))
 
 
و تا کنون ادامه می یابد تمامی شبهایم
 
 
با ((تو)).........................................
 
 
 
 
م.ن


تاريخ : دو شنبه 12 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 18:4 | نویسنده : م . ن |

او می رفت...

 

من مانده بودم ...


دائم می گفت :

 

_...سایه به سایه ات خواهم بود 


بایست اینجا که تاریک نیست 


رفت................................. 


حتی بی چمدان...

 

م . ن

 

 



تاريخ : دو شنبه 12 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 17:53 | نویسنده : م . ن |

فنجان قهوه بعد از بیداری...

 

بوی زنده بودن را تازه کرده...

 

و لبخند خواب باتو آن را دو چندان...

 

راستی من آنجا چه می کردم در آغوش تو....!!!!!؟؟؟

 

 

 

م.ن



تاريخ : دو شنبه 12 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 17:49 | نویسنده : م . ن |

تو بگو من می مانم 


چه هستی؟


که هستی؟

 
بی بودن هایت را نمی خواهم

 
برایت حتی در تنهایی خودم فنجان قهوه ای ریختم

 

با من میخوری..............؟

 

 

م.ن



تاريخ : دو شنبه 12 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 17:30 | نویسنده : م . ن |

خودم را در راه جا گذاشتم...

 

برای با بودن هایت عجله داشتم ...

 

 

م.ن



تاريخ : جمعه 9 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 17:53 | نویسنده : م . ن |

وجودم اکنده از توست


قلبم اکنده از مهرت


نسیمی ده فرو ریزم به دامانت 


هنوز زود است بفهمی "باد عشق کورمی کند دلها را"


انگار من کل تاریخ پا برجا نبودم ،.....بی تو 

 

م.ن



تاريخ : جمعه 9 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 17:44 | نویسنده : م . ن |

باران که می بارد...

 

عطر تنت را یاد می آورد ...

 

بوی خاک می دهی....

 

برایم تو خاکی ترین عشق زمینی ....

 

 

م.ن



تاريخ : پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 1:57 | نویسنده : م . ن |

 

بیا کمی برقصیم

دستم را بگیر

پاهایم از فرط تنهایی نا ندارند

دل با تو هر دم می رقصد و جان ماتم ...

خشکیده جان به راه چشم دوخت

دل خیال باطل می کند

بال بال بودن می زند

بنواز مطرب ساز عشق را ...

چوکه ی عشق را همدم و دستی باید ...

بزن طبال ...

پای چپم را زیر کدام نوای عاشقی به زمین بکوبم

دل به درد ناید ...

دستمال زرنگار را به دست روزگار دادم

سر چوپی سر نوشت او باشد و من دست یار گیرم ...

سورنا چی ، بند زیر سورنایت به رنگ حنای شادی بودنهاست

تکانش نده

چشمانم در خواب و رویاهاست

نکند این آهنگ ،

آهنگ آخرین شب بودنهاست ؟!

کاش که فردا آخرین سپیده ی تنهایی باشد

و

دنیا بی من و این گونه واریز و شکایتهاست

 

 

 

 م . ن



تاريخ : پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 1:53 | نویسنده : م . ن |

بهار می آید...

 

بهار با تمامی عطر و گل و بلبل

 

وحتی خرگوشهایش ...

 

به طراوت و زیبایی تو

 

حسادت می کند

 

 و مهم ...

 

شکفتن گل خنده در گوشه لب توست...

 

 

م.ن



تاريخ : پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 1:52 | نویسنده : م . ن |

تمام کن خدا .....تمام

 

دیگر کسی فردای فروشی ندارد ...

 

من فردایم را دیروز فروختم

 

عشق تنها تاوان خرید فردایم بود

 

م . ن



تاريخ : پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده,, | 1:37 | نویسنده : م . ن |

چشمهایم را می بندم

 

باز تو را پشت پلکهایم می بینم

 

انگار همه جا پر شده از تو ....

 

نفس بالا نمی آید

 

بی تو بودنم تمام ...

 

با من باش...

 

 

م.ن



تاريخ : پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 1:28 | نویسنده : م . ن |

 

تو کف دستانم را نگاه کردی


راه باریکی بود


به بلندی آسمان آرزوها


خط خوشبختی را با تمامی وجود کشیدی


تو گفتی:

 

"تو"


دست در دستم دادی و گفتی:

 

باهم همراه می جویم در راه خوشبختی من


اما من...............................................


جاده دیدم..........................................

 

در چشمانت ، راه باریکی بود


برای رفتنت لحظه شماری می کرد........

 

 

 

م.ن



تاريخ : پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 1:23 | نویسنده : م . ن |

 

 

شعر که می خوانم دائم....

 

با هر مصرع تو می آیی ....

 

می شود گاهی از رویم تند رد نشوی؟

 

آخر من طاقت کلماتت را ندارم ...

 

م.ن



تاريخ : پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 1:21 | نویسنده : م . ن |

کاش کسی پیش می آمد فردایم را می خرید به قیمت نبودن امروزم

 

کاش کسی پیش می آمد فردایم را می خرید به قیمت نبودن امروزم

 

کاش کسی پیش می آمد فردایم را می خرید به قیمت نبودن امروزم

 

کاش کسی پیش می آمد فردایم را می خرید به قیمت نبودن امروزم

 

کاش کسی پیش می آمد فردایم را می خرید به قیمت نبودن امروزم

 

کاش کسی پیش می آمد فردایم را می خرید به قیمت نبودن امروزم

 

کاش کسی پیش می آمد فردایم را می خرید به قیمت نبودن امروزم

 

 

م.ن



تاريخ : پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده,, | 1:4 | نویسنده : م . ن |

 

 

نشسته ای درست رو برویم

 
چشم دوخته امبه تو...

 
خجالت نمی کشم...

 

زل زده ام به بودن ها 

 
صورت می چرخانی...

 
انگار دل می ترکانی...

 
کاش کسی بیاید

 

چشمهایم را از کاسه درآورد...

 
آخر آنگاه چشمهایم در خاطرت می ماند..

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 7 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 1:24 | نویسنده : م . ن |

 

 

کوچه پس کوچه های این شهر...


کوچه پس کوچه های بی بودنهایت ...


شعرهایی از جنس تنهایی...


فریادهایی ازنوع نبودن ها ...

.

.

.


کوچه پس کوچه های این شهر...


زندگی را به تمسخر کشیده اند...


با بی بودنهایت کوچه معنی ندارد انگار..........

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 7 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 1:9 | نویسنده : م . ن |

غروب که می شود ...

 

تمامیم خالی می شود ...

 

فریاد می زنم تو  تو   تو .........

 

 

م.ن



تاريخ : سه شنبه 6 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 23:9 | نویسنده : م . ن |

امروز را انگار باید به فال نیک گرفت 

 
دشت اول صبح را از دست نوه ام گرفتم 


از خواب بیدار شد :

 

- من گندم میخوام بابا بزرگ... بریم ده دوستم 

 
انگار من را هم به رویای کودکیش راه داده است 

 
اما برای بردنش... نه با او بودنش

 

 

م.ن



تاريخ : سه شنبه 6 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 22:52 | نویسنده : م . ن |

 

دوباره غلط داشتم


املایم ضعیف است


با کلمات بی تو نمی توانم بازی کنم


کمی برایم املا می خری؟


تو که می آیی انگار شعرهایم شروع به جوشیدن می کنند


می شود شعله را کم کنی...


آرامتر قل بزنم زود تمام نشوم


می دانی  حرص می زنم


برای شب


بودنهایت را سپاس دارم


می توانی کمی با ابر مهربان باشی؟

 

برای دیدنت لحظه شماری می کنم


انگار افتاده ام در کوزه شعر

 

هی قوام می آیم...

هم می زنی...کلمات بهم وصل می شوند

 

تو کیستی چرا؟


تو کیستی چرا؟

( گفتم که همیشه باید چیزی جا بماند

تا همه بدانند من برای با بودن ها می سرایم

 

(کیستی)؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

م . ن



تاريخ : جمعه 2 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 18:13 | نویسنده : م . ن |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد